چهارشنبه، مهر ۲۱

دشوار بتوان از تو نوشت...

دشوار بتوان از تو نوشت که نه اوج بزرگی ات را انتهایی است و نه من در برابر آن کشتی عظیم و موج شکن مقداری هستم که گوته با آن بزرگی و فروتنی اش خود را در حضور صلابتت، تخته پاره ای بیش ندانست!
چگونه ازتو بگویم که تمام بودنم بوی تو را گرفته است. چگونه جملات و واژگان زیبا را در مدحت ردیف کنم که تمام زیبا واژگان ادبیات جهان از آن توست!
چگونه سپاست را گویم که هم استاد و مرادم بوده ای و هم رفیق گرمابه و گلستانم! هم با اشک های شورم دمخور شده ای و هم با خنده های شیرینم.
مگر می شود دل به کلام سحر انگیز تو سپرد و ویران نشد؟! مگر می شود در سکر غزلهایت سماع نکرد؟ مگر می شود از جرعه های کلامت حیاتی دوباره نیافت که آب حیوان می چکد از کلک شکربار تو.



امروز که بیستم ماه مهر است به نام توست که خود منبع لایزال مهر و حرارتی. این جملات سر به زیر از شرم را به پای تو می ریزم که در برابر محضر روحانی ات بیش از این یارای سخنم نیست.
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی...


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر